النا شاهزاده ی کوچولوی مامانیالنا شاهزاده ی کوچولوی مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

یه غم بزرگ..

گاهی وقتی راجع به از دست دادن حرف می زنیم، فکر می کنیم معنای واقعیش رو هم حس میکنیم اما واقعیت اینه که حتی وقتی از دست می دیم هم در لحظه کاملاً این فقدان رو حس نمی کنیم و این زمانه که به مرور این تلخی رو به رخمون می کشه.. بابابزرگ خوب و مهربون النا، آقا سید حسین خانیان.. عزیز دل همه مون که تمام عمرش غلامی سیدالشهدا رو کرده بود ، خیلی بی خبر و ناگهانی بدون اینکه حتی مریض باشه ، فقط ظرف چند دقیقه رفت و ما رو تنها گذاشت.. من عروسشم اما واقعاً میگم نبودنش سخت تر از چیزیه که می شد تصور کرد.. خدا پدر همه ی خانواده هارو براشون نگه داره.. شب 27 مرداد 92 یکی از بدترین شبهای عمر ماست و تا همیشه توی ذهنمون می مونه.. خبر مر...
2 دی 1392

اولین مرواریدهای شاهزاده خانم..

    دندونات مبارک عسلِ مامان.. هپی دندون!!! دندونات رو از کجا خریدی؟! یه فرشته ی کوچولو دو تا مروارید سفید رو ٣٠ مرداد سال ٩٢ آورد و به النا خانمی هدیه داد.. و ما هم یه دست دندون مصنوعی رو که واسه النا سفارش داده بودیم کنسل کردیم!    خدایا ..از خوشحالی بال در آوردم  وقتی دیدم دندونای خوشگل خانمی در اومده.. کلی بغلش کردم و چلوندمش ..زود به امیر علی و بابا و .. زنگ زدم .. توی روزهایی بودیم که بابابزرگ النا تازه فوت کرده بود و کلی غم به دلمون بود و یه کم با این اتفاق لبخند به لبمون اومد.. فردای این روز هم تولد امیرعلی بود که به دلی...
2 دی 1392

هفت ماهگیه شاپرکم..!

  سلام .. سلامی نفس مامان هر روز داری جیگرتر از روز قبل میشی .. کلاً هلاکتم! توی هفت ماهگی هم کارات خیلی دوست داشتنی بود انقدر خواستنی هستی که گاهی واقعاً برای اینکه نچلونمت و سالم بمونی نگات نمیکنم و حواسمو جای دیگه پرت میکنم! آخه اصولاً من مخالف چلوندنتم! دوست ندارم اذیت بشی! توی هفت ماهگی برای اولین بار تونستی خودت تنهایی بشینی بدون کمک من اونم درست وقتیکه داشتم ازت فیلم میگرفتم و به این ترتیب این لحظه رو ثبتش هم کردیم..   اولین آب بازی رو هم تو این ماه تجربه کردی توی واترتبت و توی حیاط خونه ی مامانی گلناز.. خیلی بهت خوش گذشت البته به ما بیشتر! اصولاً آب بازی و حمام دوست داری.. اصولاً دو جور نی ن...
20 آذر 1392

اداره ی آموزش و پرورش همایونی!

این النا خانم که خیلی قند و نبات تشریف دارن از همون روزهای اول تولدشون تحت آموزش اینجانب(مامان خانم) تحصیل را آغاز نموده اند و الان تقریباً فوق تخصصای دکترا دارن در امر نی نی دانشمند بودن! بله .. بله.. البته قبل از بدنیا اومدن خانمی هم از اواخر چهار ماهگیه بارداری که شنوایی نی نی کامل میشه گوش دادن به قرآن و انواع موسیقی خصوصاً کلاسیک(موتسارت و بتهوون و ..) رو برای النا شروع کردم و یه اسپیکر کوچیک رو با صدای کم روی شکمم قرار میدادم ! بعد یه مدت نی نی کاملاً واکنش نشون میداد و چرخ میزد! در اینجا آموزشهای نی نی جونی رو لیست می فرمایم که بدین شرح است: به امید اینکه پایه گذار تفکر و تعقل باشم برای دخترم و کمکش کنم تا...
17 آذر 1392

مامان و حماسه ی شکست شیرخشک!!

عذاب وجدان داشت خفه ام میکرد! به النا شیرخشک میدادم ( البته به صورت کمکی)   این مسئله هر روز با اضافه شدن میزان نیاز النا به شیر بیشتر می شد و حسابی داشت کلافه ام می کرد.. و یه مشکل بزرگ من هم این بود که النا خانمی به شیر خشک هم کمی حساسیت نشون می داد و بیشترش رو گلاب به رومون می کرد! چند تا مارک شیرخشک عوض کردم : هومانا،نان.. آخرش هم ایزومیل که از شیر سویا گرفته می شه! اما اون رو هم اصلا دوست نداشت! النا کلاً پلاستیک دوست نداره ! شیشه و پستونک نمی گیره! یعنی نام نامِ مصنوعی نمی خوره! البته پستونک رو اگر هم می گرفت بهش نمی دادم بنظرم خیلی کلک بدیه! بچه هی مک میزنه چیزی هم گیرش نمیاد ! عین سماق مکی...
19 آبان 1392

دوماه اول زندگی النا خانم..

این مطلب یه جمع بندیه از مطالب جا مونده ی دو ماهه ی اول: عمده ی فعالیت  پرنسس در دو ماه اول زندگی شامل : خواب و استراحت و نام نام خوردن و حمام و ماساژ و روغن مالیدن به بدنشون، لبخند،چشمک،خمیازه،دقت! و البته مقداری هم گریه و پوشک پرکردن! و از این قبیل فعالیتها بود ..                     مسائل رشد و نگهداری از نوزاد هم که بود دیگه! مثلا دیدش کم کم کامل شد، روی پهلوی راست و توی شیب می خوابوندمش، قنداقش نمی کردم، واسش ناف بند می بستم( بابا امیرش میگفت شاید دخترم بخواد عربی برقصه باید نافش خوشگل باشه! از طرفی هم تا اذان میگن به النا میگ...
19 آبان 1392

النای من.. آهوی کوچولوی امام رضا (ع)

اولین سفر سه نفرمون رو روزهای دوم تا چهارم مرداد نود و دو رفتیم پابوس امام رضا(ع).. اما داستان این سفر هم در نوع خودش جالبه! در واقع النا خانمی این سفر رو از خاله المیرا هدیه گرفت، خاله نیت کرده بود که النارو برای اولین بار خودش بفرسته مشهد! (البته مامانی گلناز و علی بابایی و خاله ساناز هم کلی نقدینگی! برای نیم سالگی النا، به این هدیه پیوست فرموده بودن که به این ترتیب دخترم یه کادوی تپل گرفت) اونم درست توی روزیکه من از دلم گذشته بود که کاش عباس رو (پسرخاله راضیه) برای شفا پیش امام رضا(ع) ببرن ! و این شد که ما این سفر رو به نیت شفای تمام مریضها علی الخصوص عباس رفتیم پابوس آقا..گرچه عباس دیگه عمرش به...
17 آبان 1392

آتلیه ی مامانی - شماره یک

  این عکسها هدیه ی نیم سالگی النا خانمیه از طرف آتلیه ی مامانی! عکسها در شش ماهگیه نازدخترم گرفته شده.. و این یعنی ما موفق شدیم اولین کسانی باشیم که نیم سالگیه ماه رو ثبت کردن!     و همینجا از خاله ساناز و مامان گلناز تشکر می کنم چون تنهایی نمی تونستم واقعاً! من و سانازی طراحی فضاها و عکاسی رو انجام دادیم و مامانی گلناز هم با شگردای مخصوصش باعث تمام این خنده های خوشگله دخترم شده! در یه کلام اگه مامان گلنازی نبود در آتلیه تخته بود!             ...
16 آبان 1392

تعطیلات عید 1392

بیشتر روزا خونه بودیم... این عکس النا خانمی، روز اول فروردین: - پنجم فروردین النا برای اولین بار به تلویزیون و کارتون علاقه نشون داد کارتون oggy و بعدش هم یه کم pooh رو نگاه کرد و وقتی خندید من حسابی سر ذوق اومدم روی میز براش تخت پادشاهی! درست کردم و یکی از سی دی های baby einstein رو گذاشتم که ببینه ! پلک هم بزور میزد دخترم! خیلی بامزه بود! به مامان زنگ زدم و آمار دادم چند دقیقه بعد مامان و ساناز و المیرا اومدن خونمون و وقتی النا رو در حال تماشای کارتون دیدن اونم با اونهمه توجه و دقت کلی غش و ضعف کردن براش! اولین بار که النا کارتون تماشا کرد: - ششم فروردین مراسم هفتم عزیزِ امیرعلی بود و رفتیم مسجد.خانمی سح...
14 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد