13 ماهگیه نازدونه خانوم - یکسال و یک ماهگی
دختر نازنازی من وارد دومین سال زندگیش شده و این برای من که مادرشم بسیار لذت بخشه که تحولات فوق العاده ی اونو زیر نظر بگیرم و برای هر لحظه داشتنش شاکر باشم.
اول ی خواب ناز توی سیزده ماهگی:
تو این ماه ، خصوصا چند روز اولش هر روز با یکی از کادوهای تولد النا سرگرم بودیم و النا هم خیلی با اشتیاق و البته جدی! با وسایلش بازی میکرد:
صندلی غذاش رو هم دوست داره البته روز اول موقع باز کردن صندلی انگشت النا موند لای صندلیش و حسابی ترسوندمون منکه واقعا تا مرز ایست قلبی رفتم!
ی کفش سوت سوتکی داره که وقتی باهاش راه میره من غش و ضعف میکنم،
خودش از روی مبلها میاد بایین البته دنده عقب!
از پله ی آشپزخونه میاد بایین البته گاهی هم سرشو میزنه به زمین!
چون خیلی بی تعادله تمام پایه های مبل رو با فوم بستیم تا خدایی نکرده آسیب نبینه..عاشق پر و خالی کردن وسایل و اسباب بازی از توی جعبه یا کشوئه البته گاهی هم یهو ی ظرفهایی رو که نباید خالی بشن خای میکنه مثل لیوان آب یا قوطی گوش پاک کن:
همچنان با علاقه دانشمند کوچولو رو نگاه میکنه..
تو استخر توپش افتاد منم داشتم فیلم میگرفتم استخرشم برگشت افتاد روی سرش ویدیوش کاملا بدرد برنامه های خنده دار میخوره..
ی مارمولک بوگیر توی دستشویی داریم النا نشونش داد گفت : بابا ،کلی خندیدم به امیر گفتم: امیر جان خیلی لذت میبری النا بهت میگه بابا؟ گفت : خیلی ...
گفتم خیلی هم لذت نبر چون به این مارمولکه هم میگه بابا ..
من امیر مارمولکه
ولی خدایی امیر رو واقعا دوست داره وقتی در میزنن من میگم : کیه ؟ النا میگه : بابائه.. همه اش منتظره تا امیر بیاد.
تو بازیاش کلک هم میزنه مثلا کلبه ی هوش رو دریچه ی زیرشو پیدا کرده از همونجا قطعات رو هم میریزه داخل هم میاره بیرون.. راحت! مدت دوام اسباب بازی : دو روز!
با حلقه هاش که بازی میکنیم وقتی موفق میشه یکیشو بندازه خوشحال میشه و دست میزنه..
با هم اعدادو میشماریم و النا سر هر دهگان میگه : ده ...! اگه تا صد هم بشمارم اینکارو میکنه
چند روز بعد موقع شمارش پنج رو هم گفت گاهی سه رو هم میگه..
کنترل رو میگیره سمت تلویزیون و دکمه هاشو میزنه...
به رنگ آبی میگه آبه!
قبلا تلفنو برمیداشت فقط میگفت : آ یا آئو! الان گوشی رو میگیره میگه : چی؟ چی؟
به وسایل من علاقمند شده کیف و عینک و.. خدا بدادم برسه عینک منو میزنه پشت گردنش!...
اکو شدن صداشو توی قاب آلبومش تجربه کرد و کلی لذت برد..
ماشین حساب رو برده بود انداخته بود داخل بخاری اومد با کاراش منو متوجه کرد که دنبالش برم و بهم نشونش داد و مثلا سعی کرد درش بیاره که به من نشون بده نمیتونه بیارتش بیرون!
خیلی تعادل داره خانومی وقتی میخواد بگه بیا دنبالم بدو ( بازی کنیم) عقب عقب هم گام برمیداره بعدش میدویم و قیافه هامون مثل شخصیتهای کارتونی میشه که ی هیولا تعقیبشون کرده
کلا دوست داره رومیزی ها رو بکشه و بندازه زمین، عادتم نمیکنه بهشون!
کوروش تهامی رو تو سریال عصر پاییزی با امیر علی اشتباه میگیره و میگه : بابا..
برای اولین بار تو این ماه پاش توی پوشک سوخت و دو روز تا جاییکه میشد پاش رو باز گذاشتم تا بهتر بشه گرچه خیلی سخت بود...
توی واترتبش بود براش ماهیچه درست کرده بودم شیطنتم گرفت استخوون ماهیچه رو دادم بهش که بخوره! نتیجه این شد که النا و واترتب و آشپزخونه رو شستم!
شروع میکنه با بعضی وسایل یا اسباب بازیا صحبت میکنه ، عاشقشم
با هم مسواک میزنیم و ایشونم تا حدودی همکاری میکنه..
دستپخت خاله سانازو با علاقه میخوره..
صبحها یه کم تو رختخواب بازی میکنیم و ایشون به تخت میگه : تَت! البته اینکارا عواقبم داره مثلاً ی روز صبح مثل جکی چان از خواب بیدار شدم ! چشممو که باز کردم دیدم النا با یکی از حلقه های بازیش داره میکوبه تو صورتم و جا خالی دادم!
ی بار خوابم برد یهو بیدارم کرد گفت : مانی این چیه؟! روزی هفده هزار بار از این کلمه استفاده میکنه و منم هفده هزار بار جواب میدم که شانزده هزار و نهصد دفعه اش کلمات تکراریه!
ازش میپرسیم تخت کو نشونش میده، کمد کو ؟ نشونش میده میگم بابا کو امیر رو نشون میده میگه : بابایِ.. امیر هم غش میکنه براش
میگم بیا بوس بده لباشو غنچه میکنه میدوئه...
میخواد جوراباشو خودش بپوشه میشینه هی جورابشو میکشه روی پاش!
دوست داره ی کارایی رو خودش انجام بده مثلاً گیره زدم به لباسش بازش میکنه بعد سعی میکنه خودش ببندتش!..
سه نصفه شب از خواب بیدار شد dj شده بود با تلفنش آهنگ میزد و میرقصید تو تاریکی! البته اینکارش رو هرچند شب یه بار تکرار میکنه !، فکر کنم ی جور خشم شبه!
منو صدا میکنه میگه ماما بیا.. بعد که میام اشاره میکنه که بشین نام نام بده!
خیلی مهربونه و همه ی اشیاء رو هم دوست داره مثلا در کمد رو باز کرده بود و به جاروبرقی میگفت : نازی .. نازی..
به توپ بازی خیلی علاقمند شده و توپهاشو با خودش همه جا میبره مثلا توی تخت! البته اغلب سعی میکنه توپها رو گاز بزنه!
از سیزدهم تا بیست و دوم بهمن هم تو سایت نی نی وبلاگ عکس النا تو قسمت ویترین بود:
النا همچنان با دوربین درگیری داره:
و اینم چند تا عکس دیگه از یکسال و یک ماهگی النا جونی:
با کلاه تولدش بازی میکنه:
اینجا مثل سامورایی ها ژست گرفته:
اینم چند تا عکس که تو بوستان صدرا گرفتیم و من دوستشون دارم خیلی زیاد:
با تو فهمیدم نحسی سیزده، دروغی بیش نیست...
سیزده مبارک است چون تو به آن رسیدی ...
سیزده ماهگیت مبارک ماه من ..
دوستت دارم
مامان