النا شاهزاده ی کوچولوی مامانیالنا شاهزاده ی کوچولوی مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

عسل بانو نوزده ماهه😊

1396/11/21 2:51
407 بازدید
اشتراک گذاری
نوزده ماهگی
.
النا روز به روز عسل تر از دیروز
کاراش محشر شده هر کاری میکنه دلم براش آب میشه
.
داشتم به صورتم کرم میزدم اومد یه کم زد به صورتش منم براش کرم رو مالیدم به صورتش
یه طوری رفتار میکرد که یعنی من خیلی خوشگل شدم الان
.
هرچی میپوشه یا وقتی موهاش رو درست میکنم میگه آینه
باید رخ خوشگلشو ببینه ماه من
.
یه عروسک زنبور داره مایوش رو میپوشونه به اون بعد میذارتش توی کیفش
کیف رو میندازه روی دوشش میره جلوی در میگه خدافظ بابای دَدَ
.
وقتی میگه نانا بذار میره تمام عروسکهاشم میاره بعد یکی یکی میده دست من و باید با اونا برقصم
خلاصه که هر روز کلاس رقص دارم پارتنر رقصم هم گربه و جو جو و نی نی و.. هستن
.
دوست نداره دمپایی پاش کنه ولی کفش خیلی دوست داره
.
وقتی تو بازی کم میاره سریع میگه آبَ یا حموم
سعی میکنه حرف رو عوض کنه کلک
.
خیلی از کلمات به دایره لغتش اضافه شده
به نقاشی میگه اَتاجی
به گردو میگه هِدو
سیب خیار نون آبَ سی دی رو میگه
به پرتغال میگه پرتاتان
به پنیر میگه پَییر
به دستمال کاغذی میگه نافون🤔
.
به قربون صدقه رفتناش
عزیزم
ای جان
و آیلو یا آی لو یو i love u
اضافه شده
.
یه موزیک هست آرمین 2afm میخونه که میگه
خوبه
النا کلی دوسش داره و باهاش میخونه
.
به من میگه مامان جونی یا مامان جونم
.
وقتی شارژ و پر انرژی باشه موقع سلام کردن میگه:
سلام سلامی
.
میم مالکیت چقدر جذاب و قشنگه وقتی النا میگه مامانم یا مامان جونم
برای وسایل و.. هم بکار میبره مثلا میگه سیبم
.
صبحها به محض بیدار شدن میگه مامان جونم
.
مامانی گلناز موهاشو خرگوشی بست
منو باباش غش ضعف و آب قند
.
هر کلمه ای بشنوه تکرار میکنه که یاد بگیره گاهی خیلی جالب میشه مثلا با دست زد به کمرم بهش گفتم کمر
النا گفت سمن
گفتم سمن نه
گفت سمن نه
.
عاشق پیشی و جوجوئه گاهی صداش کنم جواب نده برای غذا و .. از ترفند پیشی و جوجو استفاده میکنم اسمشو بیارم میدوئه
وقتی پیشی یا جوجو می بینه میگه بیا بعد میزنه به سینه اش یعنی بیا بغل من
شبها خیلی جیغ میزنه امیر بهش میگه اگه ما جیغ نزنیم پیشی با ما دوست میشه!
جواب میده این جمله و ساکت میشه البته چند دقیقه فقط
باباها هم روشهای تربیت کودک خودشونو دارن دیگه
.
سه تا جمله گفت تو این ماه
مامان جونم به به بده من بخورم
بابا جون ترسیدم
هندونه سنگینه من ضعیف شدم
دومی مال وقتیه که از صدای زنگ ترسید تا چند روز میگفت زین زد من ترسیدم
بعدیشم مال روزیه که سعی کرد مثلا هندونه رو بلند کنه ببره تو آشپزخونه
.
اردک حمامش رو گم کرده بود اومد گفت: اُدَک چو؟
.
وقتی نماز میخونیم یا اذان میگن النا میگه ناماس و مثلا نماز میخونه سجده میکنه و..
.
تی وی داشت یه مستند از پنگوئنهای امپراطور پخش میکرد النا عاشقشون شده بود آخر رفت صفحه تی وی رو بوسید میگفت نازه
.
وقتی چیزی میخواد میگه بوخوئم بعد انگشتهاشو میبره تو دهنش میگه هام
.
به طالبی میگه طال بی بی
کلا به غذا میگه شام
به جاروبرقی میگه جاباقی
به عدس پلو میگه عسلو یا عَسِ بولو
.
دودوچی چی بازی میکنیم خیلی دوست داره
خودش میگه : دو جو چی چی
.
وقتی ببینه کسی در حال پارک کردن ماشینه بهش فرمون میده:
خوبه خوبه خوبه بسه اینور🤗
.
بهش میگم دعا کن بالارو نگاه میکنه دستاشم میاره بالا چند لحظه همونطوری می مونه یه کلماتی هم میگه مثلا🤗











پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد