النا شاهزاده ی کوچولوی مامانیالنا شاهزاده ی کوچولوی مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

هجده ماهگی النا طلا خانومی

1396/11/3 16:02
781 بازدید
اشتراک گذاری
.
با خودش قایم موشک بازی میکنه خودش میگه نیست بازی
یه دستمال میگیره جلو صورتش میگه نیست
بعد میاد بیرون میگه دالی
.
به گوشی گفت چوشی🤣
چوشی هو؟ یعنی گوشی کو؟
.
از پله میریم پایین ادای منو درمیاره من همیشه بهش میگم یواش.. النا میگه شاماش
.
کش سر آورد گفت مو
گفتم موهاتو ببندم گفت آره
دختره دیگهخوشگل شدن دوست داره
.
به چنگال میگه شَندا
به بستنی میگه بَسَنی و گاهی هم میخواد
.
توخونه راهپیمایی میکنیم
من میگم اون جواب میده
عشق مامان کیه؟
انِ نا
نفس مامان کیه؟
انِ نا
شعار میدیم دوتایی
.
منو و باباشو که بغل میکنه میگه آخی.. با دستشم آروم میزنه پشتمون همون کاری که من باهاش میکنم
.
موقع تاب بازی میخونه
تا تا اَسابی
تا تا اَتابی
.
دائما میره جلو تی وی کانال عوض میکنه
.
بند حوله باباشو بسته جلو موتورش باهاش تک چرخ میزنه جایی هم ندیده این حرکت رو🤔
فکر کنم تک چرخ زدن تو فطرت انسانه
.
سی دی میاره میده به من میگه
بذار دی دی دی
منظورش دی وی دیه
گاهی هم خودش سی دی رو میبره رو در دستگاه فشارش میده
.
خاله سانازشو بوس میکنه با زبون خودش بهش میگه عاشقتم عشقتم دو طرف ماجرا رو هم داره
.
تا اسم مامان بزرگها و بابابزرگها و.. میاد میره ساک وسایلشو میکشه میاره میگه بئیم
آمادگی از صفات بارز النا خانومه
.
.
دخترم در حال بازی فکری داغون کردن
نکنه فکر کردین داره مسله رو حل میکنه؟🤔
نخیر... یه کم باهاش بازی میکنه بعد میپاشه اینور اونور
.
دوست نداره جلوی تابشو ببندم ولی احساس توانایی کاذب داره چون اگه نبندم میفته
.
اسم عکسهای روی کارتهاشو میگه گاهی هم یه کلمه مرتبط میگه مثلا عکس کت رو دید گفت بابا لباس
.
آسمون زمین خورشید و ماه و ستاره رو میگه و نشون میده
🌫
.
به فوت میگه اوفت
.
واکسن یکسال و نیمشو زد خیلی اذیت شد کلی گریه کرد تو خونه هم هرکاری کردم نذاشت کمپرس سرد و گرمش رو بذارم جای تزریق روی پاش متورم شد
.
دوازده تا دندون داره الان
شش تا بالا شش تا پایین
.
خیلی خوشگل نانای میکنه مثل عروسک کوکیها رقص پا میره
.
برنامه چرا رو خیلی دوست داره میگه چیا بیذا
تو تصویر هم هرچی ببینه اسمشو میگه توپ ستاره
.
از رنگها زرد آبی و سبز رو بلده
.
هنوز شبها سخت و بد میخوابه تازه ساعت یک شروع میکنه به جیغ و داد و بازی و گاهی هم بدقلقی و گریه
.
با اینکه سعی کردم گوشی دستش ندم اما شدیدا گیر داده به گوشیم باید توش عکسو فیلم نی نی بودنشو ببینه اگر نه جیغ داد گریه و میگه هوشی هوشی نی نی
عکسها رو رد میکنه میبینه فیلمهارو پلی میکنه و قفل گوشیم رو بلده باز کنه🤔
و اینجاست که من به قدرت دهه نود ایمان میارم
.
.
دوست داره با باباش بره حموم چند بار واترتبش رو هم برده و کلی بازی کرده بعد از اون به باباش میگه:
بابا شامپو دوش با سبد
.
خیلی مهربونه قربون صدقه میره میگه: دوست عسلم یعنی دوستت دارم عسلم
و میگه عاش تَم یا عاش دَن دَن
یعنی عاشقتم
مهربونمه
.
دخترم دکوراتور میشه احتمالا
چون وسایل کشو ها و کابینتهایی رو که می ریزه بیرون با نظم و ترتیب خاصی می چینه کف خونه یا آشپزخونه
.
انجیر و کنجد و کشمش میدم بهش میخوره و این استقبال از خوراکی خیلی عمل نادری محسوب میشه برای النا
.
هرچی براش میارم که بخوره میخواد بگیره دست خودش و این مسئله کلی باعث خرابکاریه
.
صبح بیدار میشه میگه بییم دَدَر
یه بار تو ماشین بیدار شد تو کوچه ای بودیم که دیوارش شبیه کوچه مادربزرگم بود با ذوق گفت عزیز
.
چندبار رفتیم محل کار باباییش همه جا رو به هم می ریزه البته تمیز هم میکنه خودش مثلا یهو میبینی یه تی داره تو دفتر اینور و اونور میره
کلا اونجا بهش خوش میگذره حسابی
من که سرم گرم میشه استفاده میکنه خودشو می ماله به کف زمین و از میز و صندلی ها بالا میره🤔
یه بار هم یه زونکن رو برداشته بود داشت متواری میشد که سریع متوجه شدیم و از این سرقت اسناد جلوگیری کردیم
.





پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد