روز دهم
روز دهم، روز خیلی جالب و شلوغی بود! اصطلاحا میگن حمام زایمان!
منو نی نی حمام کردیم و با حضور خانواده و.. بقیه ی رسوم این روز هم انجام شد...
اما روز دهم رو برای این دوست دارم که برای النا خانمی نذری پختیم..
عدس پلو!
که خیلی هم عالی بود.. دست مامانی گلناز درد نکنه که روز دهم یکی از پرکارترین روزای نوه دار شدنش بود.. مرسی مامان گلم ..خودت گل.. اسمت گل.. اینم گل تقدیم به گل ..
ما سه تا خواهریم و مامان همیشه عاشقانه هرکاری از دستش بر آمده برامون انجام داده، مامانی گلناز من بهترین مامان دنیاست.. کی میگه با یه دست ٢ تا هندونه رو نمیشه برداشت؟ من یادمه ما که بچه بودیم .. هرسه تامون فینگیلی بودیم با فاصله ی سنی کم .. اونموقع ها مامان هرسه تای مارو مثل هندونه بر میداشت ! یعنی به کارای هر سه تامون میرسید! اینم عکس اون وقتها:
و در ضمن چون النا تو ماه صفر بدنیا آمده امیرعلی به اندازه ی وزنش خرما خیرات کرد، جالب اینکه ٧ تا جعبه خرما برداشته بود و وزنش دقیقا شده بود:
٣١٥٠ گرم
درست هم وزن نی نی خانمی!