النا سقای کوچک کربلای حسین(ع)
پدربزرگ النا آقا سید حسین، که خدا رحمتشون کنه یک عمر برای امام حسین(ع) مداحی کردن ولی یادمه که این شعر رو خیلی دوست داشتن منم فقط همین قدرش رو یادمه:
دانی که چرا چوب شود قسمت آتش؟
بی حرمتیش بر لب و دندان حسین(ع) است.
دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش؟
زیرا که خدا نیز عزادار حسین (ع) است...
سال گذشته میدون ملت مراسم خیلی خوبی برای محرم برگزار کردن که ما هم اونجا بودیم نذر کردم که النا خانمی صحیح و سلامت بدنیا بیاد و منم محرم سال بعد(یعنی امسال) به نیت علی اصغر امام حسین(ع) لباس سقایی تنش کنم.. النا خانم ساداته و برای همین لباسش رو سبز گرفتم و چون خانومه سربندش رو یا فاطـــــمه زهـــــرا(ص) به امید اینکه در پناه خانم فاطمه(ص) سلامت و صالح باشه انشااله..
النای من روز عاشورا ٣١٣ روزه بود .. این رو به فال نیک می گیرم و امیدوارم از منتظران واقعی مهدی صاحب الزمان(عج) باشه و صاحب معرفت به فرهنگ عاشورا و انتظار..
بابا امیرعلی هم خودش برای یه هیئت دیگه آشپزی میکرد و با ما نبود! هرسال بابا امیر یه شب پیشمون نیست و اونم شب عاشوراست! خسته نباشی بابا امیر عزیز انشااله اجرت با امام حسین(ع)
اما عکسهای حاشیه ی مراسم:
سقا کوچولو به همراه عمو اسماعیل مقابل هیئت عمو (عمو اسی، عموی خودم): عمو و خانواده اش النا رو خیلی دوست دارن و النا هم باهاشون دوسته! یه بار عمو اسی همونطور که واسه طوطیش سوت میزنه برای النا سوت میزد و النا هم توی حالت چهاردست و پا با صدای سوت خودشو تکون میداد!!! یعنی حقش نیست من این النا خانوم رو یه لقمه ی چربش کنم؟!
سقا کوچولو در حال تعجب(با دیدن خانمها و آقایونی که جلوی هیئت عمو برای گرفتن نذری توی صف ایستاده بودن):
سقا کوچولو ی خیلی متعجب !! در حدیکه میگه: اُ...
سقا کوچولو در حال ناز کردن برای خانمایی که بهش توجه کردن:
سقا کوچولو در حال خنده و دلبری:
سقا کوچولو در حال سخنرانی و تبیین آرمانهاش:
سقا کوچولو در حال شکسته نفسی واسه طرفداراش:
و اینم عکس النا، وروجکترین سقای کوچولوی عاشورای سال ٩٢:
در پناه حق پاینده باشی یه دونه ی مامان..