النا شاهزاده ی کوچولوی مامانیالنا شاهزاده ی کوچولوی مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

واکسن دو ماهگی و شروع عصر یخبندان!

1392/6/30 23:17
1,196 بازدید
اشتراک گذاری

خونه ی مامانی رضوان بودیم اما برای زدن واکسن النا شبونه برگشتیم خونه ، هرکسیکه ١٦ اسفند ٩١ بیرون بوده باشه الان میفهمه من دارم از چه سرمایی مینویسم! یک دفعه چنان هوا سرد و برفی شد که من فکر کردم عصر یخبندان مجددا داره شروع میشه! طوریکه اتوبان بسته شد و توی راه موندیم ماشینها لیز میخوردن و وسط اتوبان متوقف میشدن! و فکر میکردی داری توی برف گیر می افتی توی مایه ی اون فیلمایی که تا مدتها آذوقه به شهرشون نمیرسه و این داستانها..! هیچ راه برگشتی هم نبود ! خلاصه هرطور بود رسیدیم خونه، البته ٤ صبح!

niniweblog.com

خیلی نگران این واکسن زدن النا بودم که خدایی نکرده تب نکنه یا اذیت نشه. صبح با مامانی گلناز النا رو بردیم که واکسن بزنه، مامانیش لباساشو تنش کرد، آمدم دیدم النا توی لباسهاش گم شده! هیکلش دوبرابر شده بود از بس لباس تنش بود و کم مونده بود که بخار کنه! تازه مامان میگفت : پتوشم بپیچ دورش و بیرون رفتی بگیرش جلوی صورتش تا باد بهش نزنه!

رفتیم و دخملی واکسنش رو زد! اولش که سوزن رو فرو کرد توی رونش یهو یه جیغ کشید و یه کم گریه کرد، الهی بمیرم براش! ولی زود آروم شد و شکر خدا تب هم نکرد( البته صبح قبل از رفتن قطره ی استامینوفن بهش داده بودم و بعد از واکسن هم بموقع قطره هاش رو بهش دادم) ولی پای چپش یه کم درد میکرد نی نیه مامان، وقتی یه کم به پاش فشار میومد ناله میکرد و روی پای چپ هم نمیخوابوندمش چون توی خواب ناله میکرد !

خانم عرب، که واکسنهای النا رو میزنه میگفت: ایرادی نداشت اگه چند روز دیرتر واکسنش رو میزد!و این یعنی:

همه ی : شب بود، زمستان بود، اتوبان بودهای ما .. کشک!!

ولی خوب، من دوست دارم کارهای النا رو درست بموقع انجام بدم، و فکر می کنم اینطوری بهتره..

اینم عکس نی نیه من که توسط مامانی گلنازش به صورت اسکیموها شبیه سازی شده:

النا، اسکیموی مامانی!

(البته+پتو و قنداق فرنگی) النا هم مثلاً خوابه ولی در واقع از شدت لباس زیاد بیهوش شده ، از چشاش معلومه!

این ژاکت بافتنی رو (+ یه کلاه خوشگل) مامانی رضوان برای النا بافته و کلاه توی عکس و شلوارش رو هم مامانی گلنازش بافته براش( کلاً من توی این خانواده توسط خیل عظیمی از هنرمندان محاصره شدم و دائم مورد هجمه ی محبتهای هنریشون قرار میگیرم و چیزی ندارم جز اینکه بگم : ممنونم! ممنونم!)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد