النا شاهزاده ی کوچولوی مامانیالنا شاهزاده ی کوچولوی مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

نی نی رنگی!! اونم زرد رنگ!!

1392/6/7 21:32
937 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

رفتیم دکتر! نه برای نی نی برای مامان نی نی تا بخیه هام رو بکشه! البته اسمش خیلی ترسناکتره چون همه اش فکر میکردم قراره دردم بگیره! ولی اصلا دردی حس نکردم .. niniweblog.com

النا رو هم برده بودم ، با مامانی گلناز و بابایی رفتیم و امیر علی هم بعد از کار اومد پیشمون،آخه ما عادت داریم به بهونه ی هرجایی رفتن، کلی هم دور دور میکنیم! خانم دکتر بعد از انجام کارهای من، النا رو که پیش مامان بود دید و گفت: این بچه یه کم زرده ها! دکتر معاینه اش کرده؟ گفتم : بله دکتر بیمارستان برای زردی معاینه اش کرد ، گفت مشکلی نداره! اما خانم دکتر گفت بهتره الان سریع ببریش بیمارستان و یه آزمایش زردی انجام بدی! ما هم همینکار رو انجام دادیم و رفتیم بیمارستان پیامبران و النا خانمی آزمایش داد بردنش تو قسمت مراقبت از نوزادان و ازش خون گرفتن منو داخل راه ندادن! یه جیغ بلند کشید گریه کرد منم ناخدآگاه اشکام ریخت پایین ! میگفتن تا مادر نشی نمیفهمی! راست میگفتن! الهی بمیرم براش وقتی آوردنش دیدم از روی دستش خون گرفتن ! ناراحت به خانمه گفتم نمی شد از رگ بالای دستش خون میگرفتین اینطوری خیلی درد داره آخه؟! گفت : نه! منم فکر کردم لابد دلیلی داره دیگه! ولی بعد فهمیدم به خاطر اینکه النا لباس زمستونی تنش بوده و خانم تنبلیش اومده که لباس رو در بیاره از روی دست بچه خون گرفته! عصبانی ده دقیقه ی تمام، بچه جیغ می زد و گریه میکرد، تا میخواست آروم بشه انگار دوباره یادش می افتاد یا شایدم دردش میگرفت ، دوباره شروع میکرد! ببخشید اگر هم خواستین این خط رو نخونین! ولی من باید بنویسم تا دلم خنک بشه! آخه واقعا چه جور آدمهایی هستن این افراد؟ روی دست بچه تا 2 هفته کبود بود.. هربار می دیدم چندتا فحش بی دار!! به خانمه می دادم تو مایه های بی شعور!  ابله  و تنبل ( اینم بی داره!! یعنی بی تحرک)! چشمک انقدر بعضی پرستارها بیمار و نی نی و اینا میبینن تا این حد بی تفاوت میشن لابد! البته به نظر منکه ربطی به این مسئله نداره! داشتم النا رو از نکو میاوردمش بیرون یکی دیگه از پرستارا اومد داخل، درست جهت عکس حرکت من و انقدر بد در رو رها کرد که در تا مدتها باز و بسته میشد!( از این درهای کافه های وسترنی منتهی کامل) که اگه من یه لحظه دیرتر می دیدم و دیر واکنش نشون میدادم در به شدت با سر النا برخورد میکرد! امیر علی و بابایی که این صحنه رو دیدن رنگشون پرید و میگفتن: ما که یه لحظه فکر کردیم سر بچه شکست واقعا خدا رحم کرد... و جالبه که اون خانم حتی برنگشت پشت سرش رو نگاه بکنه چه برسه به اینکه عذر خواهی کنه!

خانم دکتر درست گفته بود النا یازده روزه بود و زردیش 13 بود که خدارو شکر خیلی بالا نبود و به همین دلیل گفتن میتونین بستریش کنین و یا میتونین توی خونه ازش مراقبت کنین بهش قطره بیلی ناستر(شیرخشت) هم دادن برای 3 روز! ما هم النا رو آوردیم خونه!

بعد از مراقبت ، النا خانمی دوباره آزمایش داد که زردیش رسید به 11 و توی آزمایش سوم به 9 رسید که دیگه دکتر گفت چون بالای ده روزشه زردی زیر ده خودش کم کم دفع میشه و هیچ مشکلی نیست! ولی واقعا 2 روز کذایی رو پشت سر گذاشتیم!

و بعد از اون من یه هفته مریض شدم! اونم اساسی ! طوریکه 7 روز تمام مجبور شدم توی تخت بمونم!! رفتم خونه ی مامان گلنازی تا بتونه ازمون مراقبت کنه! تمام این یه هفته رو من روی تخت افتاده بودم و خواب بودم! این بیماری همه چی داشت: تب، درد، سرفه و .. !   niniweblog.com

انقدری بد بود که نباید نزدیک النا میشدم چون دکتر گفت اون اگه بگیره چون خیلی کوچیکه ممکنه حتی نتونه تحمل بکنه منم با ماسک به النا شیر میدادم! کلا دو هفته با ماسک زندگی کردم! مثل زندانیا! میاوردنش بعد از شیر خوردن هم می بردنش ! و متاسفانه با داروهای قوی ای که استفاده کردم و لزوم دور بودنم از النا، شیرخشک خوردنش شروع شد و من از این بابت خیلی غصه خوردم...   niniweblog.com

دکتر گفت : چون بعد از زایمان بدنم ضعیف بوده سرما و آلودگیه هوا هم بوده،باعث ایجاد این بیماری شدید شده ! آخه من اون شب مثل فیلم هندیا تو حیاط بیمارستان می دویدم و دست خودمم نبود! هوای دیماه هم که خوب، خیلی سرده! خلاصه خدا رو شکر با هوارتا آمپول و قرص و .. بعد از یک هفته خوب شدم و اینجا باید دوباره از مامانم تشکر کنم که طبق معمول، خیلی زحمتم رو کشید..خجالت

اینم النا با لباس زمستونیش ( که البته در آوردنش هم خیلی سخت نبود پشتش کامل دکمه داره!):

 النا و لباس زمستونیش

 اینم عکس النای مامان وقتی مریض بود .. الهی مامان فدات بشه ..

قربونش برم که در حال مریضی هم ژستهای خوشگل میگیره:

 فدای ژستت بشم من!

 در ادامه ی مطلب یه پیشنهاد برای خانمایی دارم که الان باردارن!

(یه پیشنهاد برای مادرایی که الان باردارن :

توی یکی دو هفته ی آخر بارداری شیرخشت مصرف کنید و اگه خدایی نکرده نی نی تون زردی گرفت اما زردی بچه خیلی بالا نبود اصلا تو بیمارستان بستریش نکنید چون علاوه بر هزینه اش کلی هم باید از اعصابتون مایه بذارین و خیلی سخته ! تو بیمارستان بچه ها رو زیر نور مخصوصی قرار میدن و بعد چند نوبت تحت آزمایش قرارشون میدن .. میشه این لامپها رو از بعضی از درمانگاهها اجاره کرد ! هم مبلغی که می پردازید 1/10 بیمارستانه هم توی خونه هستید و با حالی که مادر روزهای اول بعد از زایمان داره اسیر بیمارستان نمیشید ! فقط یه سری نکاتی هست که باید حتما بپرسید و بدونید مثلا اینکه چشمها و آلت تناسلی نوزاد به هیچ وجه نباید در معرض نور این لامپ باشن پس باید نوزاد رو با چشم بند و پوشک در مقابل نور بذارین راجع به فاصله و دمای اتاق و.. همه چیز هم دقیقا پرس و جو کنید) 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فاطمه
30 شهریور 92 22:24
سلام اگه میخواید از عکسای فرشته های کوچولوتون یه کلیپ داشته باشید یا یک کتاب عکس به من سربزنید منتظرم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به می باشد