مختصات جالب اِلنا خانمی
مختصات که نه! اما یه سری اعداد جالب در مورد تولد النا و زندگی ما وجود داره که نوشتنش خالی از لطف نیست...
17 دیماه سال 83 بله برونمون بود و من اونروز اوکی قطعی و رسمی دادم برای ازدواج با امیرعلی و از خطر ترشیدگی نجات پیدا کردم من بیست ساله بودم و امیر علی هم 24 ساله ما دوتا 4 سال و یه ماه و 10 روز با هم اختلاف سن داریم! با اینکه من واقعا قصد ازدواج نداشتم و اصلا هم بهش فکر نمیکردم اما امیرعلی کارشو خوب بلد بود و موفق شد دل منو ببره .... برد و دیگه هم پس نیاورد! و این شد که من و اون ما شدیم...
درست دو هفته بعد از بله برونمون و بعد از آزمایش و خرید و .. عقد کردیم!
دست و هورا، سوتم بزنید لطفا عروسیه...
روز بله برونمون امیر که از شدت احساسات به اعصابش فشار اومده بود میخواست 1362 تا سکه مهرم کنه که من پونصد و خرده ایشو در مجلس نقدا بهش هدیه کردم و گفتم من عدد 7 رو خیلی دوست دارم مهریه 777 باشه که عدد مقدسی هم هست! خداییش عروس مثل من دست و دلباز دیدین تا حالا ؟ از قدیم گفتن مهریه رو کی داده کی گرفته؟ ولی نگفتن اگه بدن، کیه که نگیره؟!!
و بعد از گذشت 9 سال النا خانمی ما درست روز 17 دیماه بدنیا اومد و وقتی براش شناسنامه گرفتیم سه عدد آخر کد ملیش هم خیلی جالب بود! میتونید حدس بزنید:
777
من که این اتفاق رو دوستش دارم ...
و تازه فقط همین نیست ! خدا رو شکر روز هفده دی برای فامیل و خانواده ی ما همیشه خوب بوده و اینم چند تا از مناسبتهای 17 دی ای فامیل :
سالگرد ازدواج غزاله و حمید، سالگرد ازدواج مهسا و مهدی ، بله برون خودمون
و از همه بهتر، سالگرد تولد دوباره(پیوند) رویا جون ، یکی از خانمای گل فامیل که من خیلی دوستش دارم...
چون اولش نوشتم مختصات، چند تا از عددهای مربوط به قد و وزن تولد النا رو هم اینجا مینویسم :
نی نی النای من با قد 49 سانتی متر و وزن 3150 گرم بدنیا اومد...
دور سر: 33.5 دور سینه : 34
ای جان .. فدای سر و سینه ات بشه مامان
فعلا که النا خانمی با هر مختصاتی، شده مرکز زندگیه من و من دورش میگردم.. و خدا رو برای داشتنش شکر میکنم و دعا میکنم برای همیشه داشتنش ...